نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شفاهی والدین شهدا
خاطرات شفاهی والدین شهدا
والدین شهید «عبدالله پورفولادی» می‌گویند: شهید خودش یک دانش‌آموز بود و همیشه می‌گفت؛ "دانش‌آموزها باید اول به جبهه بروند و بعد برگردند درسشان را ادامه بدهند." وقتی گفت می‌خواهد به جبهه برود، ما مخالفت کردیم، اما او در جواب گفت؛ "می‌خواهم به خاطر امام بروم." همان شبی که به جبهه رفت، خوابش را دیدم؛ روبه‌رویم ایستاده بود و به من نگاه می‌کرد.
کد خبر: ۵۸۲۲۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «شیرعلی صالحی» می‌گوید: پسرم وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود، رضایت من را نگرفت. بدون اطلاع من به تهران رفت و پس از یک سال به جبهه اعزام شد. شبی خواب دیدم که روی کوه نشسته‌ام و او به سمت دریا می‌رود. وقتی وارد آب شد، با صدای بلند فریاد زدم؛ "مادر، به سمت ساحل برگرد!" اما ناگهان از خواب پریدم. نزدیک ظهر بود که خبر شهادتش را برایم آوردند.
کد خبر: ۵۸۰۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «رضا دهقانی دودوی» می‌گوید: زمانی که شهید می‌خواست به سربازی برود به من گفت که به مدرسه می‌رود. من و پدرش اطلاع نداشتیم که اسمش را برای جبهه هم نوشته است. یک روز خوابش را دیدم، تو خواب خداحافظی کرد و گفت؛ مادر اگر برنگشتم، دلگیر نباش.
کد خبر: ۵۸۰۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «دادشاه اسلامی جوزانی» می‌گوید: پسرم خیلی مهربان بود، در امور مذهبی فعال بود و اهمیت زیادی به انجام فرایض دینی می‌داد. تو یک سالی که در جبهه حضور داشت، دو بار مرخصی گرفت و آمد و برای بار سوم که به جبهه رفت به شهادت رسید. هر وقت خوابش را می‌بینم حالم را می‌پرسد و برایم هدیه می‌آورد.
کد خبر: ۵۸۰۰۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «حسین عالی‌زاده» می‌گوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن می‌خواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر می‌خواستم منصرفش کنم قبول نمی‌کرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهره‌ات مانند یک سرباز است.
کد خبر: ۵۷۹۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «صیدنورالدین صیدی» از شهدای دفاع مقدس آبان ماه ۱۳۵۹ در جبهه سومار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. خیلی دوست داشت شهید شود و بار‌ها می‌گفت کاش مادرم برایم دعا کند که شهید شوم. در ادامه فیلم مصاحبه با مادر گرانقدر شهید منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۸۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «ابراهیم زارعی» می‌گوید: فرزندم اخلاق خوبی داشت و با همه به خوبی رفتار می‌کرد. به شهید گفتم صبر کن برادرت از سربازی برگردد بعد به جبهه برو، قبول نکرد و گفت؛ می‌خواهم داوطلب به جبهه بروم و شهید شوم. همیشه به جاده‌ای که از آن رفت نگاه می‌کنم، شاید یه روز برگردد.
کد خبر: ۵۷۹۵۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی مسلم‌زاده» می‌گوید: فرزند شهیدم تصمیم گرفته بود که به سربازی برود، به او گفتم؛ کجا می‌خواهی بروی الان جنگ است ولی شهید گفت؛ باید بروم. همیشه حضورش را احساس می‌کنم، انگار جلوی من ایستاده و با برادرش بازی می‌کند.
کد خبر: ۵۷۹۱۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۵

سرپرست اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان به همراه کارشناسان این اداره در جریان فرآيند تولید خاطره نگاری خانواده شهدا و تاریخ شفاهی جانبازان گرانقدر قرار گرفتند.
کد خبر: ۵۷۸۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «سالم زارعی» می‌گوید: خیلی بچه خوبی بود. همیشه می‌گفت؛ من از جنگ فرار نمی‌کنم، یا شهید می‌شوم یا زنده می‌مانم اما از وطنم دفاع می‌کنم. شهید هیچگاه فرزندش را ندید، وقتی فرزندش به دنیا آمد یک نامه برای شهید فرستادیم که فرزندت به دنیا آمد و اسمش را جاسم گذاشتیم.
کد خبر: ۵۷۸۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن کریمی قلعه‌قاضی» می‌گوید: پسرم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود. همیشه به من می‌گفت؛ پدر برای بزرگ کردن من خیلی زحمت کشیدی الان نوبت من است که به شما خدمت کنم. از یزد به سمت بندرعباس می‌آمدم که یک پیام برایم آمد که حسن کریمی شهید شد، آن موقع نفهمیدم که چطور خودم را به بندرعباس رساندم.
کد خبر: ۵۷۸۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا/
طلبه شهید «سید برزو کرمی» آبان ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: پسرم علاقه زیادی به تلاوت قرآن داشت و قرآن را با صوتی زیبا تلاوت می کرد. همیشه می‌گفت مادر دوست دارم شهید شوم. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۸۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن نوشادی» می‌گوید: یک روز پسرم گفت بابا می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم تو هنوز ثبت‌نام نکرده‌ای، گفت ثبت‌نام می‌کنم و می‌روم. برای خودش پرونده تشکیل داد، با ما خداحافظی کرد و به جبهه رفت، رفت و دیگر برنگشت و همان جا به شهادت رسید. تمام شهرها را برای پیدا کردنش گشتم تا اینکه به لطف خداوند پیکرش را پیدا کردم. فقط یک بار خوابش را دیدم. آرزو دارم یک مرتبه دیگر خواب شهیدم را ببینم.
کد خبر: ۵۷۸۴۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «رضا بلوچی» می‌گوید: در سن 18 سالگی که وارد این صنعت شد پشتکار، راستی، صداقت، ایمان و عبادت جزئی از کارش بود. سال 1381 وارد سازمان وزارت دفاع شد و در سال 1398 حین انجام وظیفه امداد و نجات، جانش را فدای همکارانش کرد و لبیک به ندای خداوند متعال گفت.
کد خبر: ۵۷۸۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «جمعه احمدی» می‌گوید: روزی که شهید پرواز داشت می‌خواستم تا فرودگاه بندرعباس او را همراهی کنم ولی وقتی به بندرلنگه رسیدیم به من گفت؛ بابا تو همراهمان نیا، خودمان با ماشین می‌رویم. حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که خبر رسید هواپیما را با موشک زدند و بقایای آن به داخل دریا افتاده است. من از شهادت پسرم راضی هستم.
کد خبر: ۵۷۸۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «حسین جاودان» می‌گوید: شهیدم خیلی مظلوم بود. اخلاق خوبی داشت و همیشه در حال خواندن نماز و دعا بود. تا زمانی که به شهادت نرسیده بود خیلی به من می‌رسید و حواسش به همه چیز بود. روز جمعه در شهر پاکوه بودم که به من اطلاع دادند فرزندم شهید شده است.
کد خبر: ۵۷۷۹۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا،
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با پدر بزرگوار شهید «احمد امیری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۷۷۵۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵

خاطره‌نگاری جانبازان
عباس روشنی در خاطراتی گفت: «روستای فرفهان 56 شهید داده است و معروف به روستای انقلابی می‌باشد. از همان اوایل دفاع مقدس، شور و شوق جبهه رفتن بین جوانان بالا بود و من هم که دوم راهنمایی بودم با دستکاری شناسنامه‌ام به جبهه رفتم.»
کد خبر: ۵۷۷۳۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵

خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز «مصطفی سرلک» متولد روستای محمودآباد خمین در خاطرات خود از نحوه اعزام خود به جبهه گفت: «به همراه 18 نفر از دوستان و هم ولایتی‌ها به صورت بسیجی و داوطلبانه برای اعزام به جبهه ثبت نام کردیم. دوران آموزشی را در گردان 21 حمزه سیدالشهدا گذراندیم. بعد از اینکه برادرم شهید شد چند وقتی را در کنار خانواده ماندم و بعد برای دوران مقدس سربازی مجدد راهی جبهه شدم.»
کد خبر: ۵۷۷۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

خاطرات شفاهی جانباز آزاده محمد میرزایی از عملیات والفجر مقدماتی
جانباز آزاده "محمد میرزایی" در خاطرات خود گفت: «در پادگان دوکوهه، گردان روح الله خدمت می‌کردم و رسته‌ام آرپی‌جی‌زن بود. همان چند ماه اول قرار شد شب بیست و یکم عملیات والفجر مقدماتی انجامش شود و گردان ما خط شکن این عملیات بود.»
کد خبر: ۵۷۷۳۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷